Monday, August 31, 2015

#ايران- ایرندگان بهشت گمشده در اوج محرومیت

 ایرندگان بهشت گمشده در اوج محرومیت

برای تهیه گزارش از مناطق مختلف سیستان و بلوچستان باید با یک محلی همراه شد، کسی که سالهای بسیاری از عمر خود را در این استان گذرانده باشد تا بتواند اطلاعات کافی و درستی از وضعیت این مناطق ارائه دهد؛ شخصی قابل اعتماد؛ بدون موضع گیری های مرسوم قومی در این منطقه؛ به همین خاطر است که به واسطه مرد راهنما در تمام طول سفر به این سرزمین بکر و زیبا با مردمی مواجه می شوم که به جرات می توانم بگویم محبت بسیار زیادی به یک غریبه دارند؛ با مصائب و مشکلاتی مواجه می شوم که شاید بخشی از آن مجال انتشار نیابد؛ حوادثی که اغلب آن فرصتی برای رسانه ای شدن پیدا نکرده است؛ سوال هایی دارم که در جواب آن می شنوم” اینجا سیستان و بلوچستان است، نباید بپرسی چرا.”بر اساس گزارش های موجود و البته تعاریف محلی ها، استان سیستان و بلوچستان به خصوص  روستای ایرندگان از مناطقی است که در سیستان بیشترین درگیری های طایفه ای را به خود دیده که موجب کشتار فراوانی در این مناطق شده است؛ هر چند که مولوی عبدالحمید اسماعیل‌زهی روحانی اهل  تسنن که جایزه بهترین تلاشگر حقوق بشر سال ۱۳۹۳ را به خاطر تلاش « برای برقراری روابط آشتی‌جویانه بین اقوام و گرایش‌های مختلف مذهبی در استان سیستان و بلوچستان» دریافت کرد؛ موجب اتحاد بسیار زیادی بین مردم شده است؛ البته واقعیت این امر را می توان از میزان علاقه و احترام مردم به وی در استان سیستان و بلوچستان مشاهده کرد؛ بنابراین چند سالی است که آرامش نسبی به این سرزمین بازگشته است تا جایی که اهالی خواستار سرمایه گذاری فعالین اقتصادی در این مناطق هستند. اگر لطف کنید و به سمت خاش نرید بهتره.” پافشاری می کنم ؛ مرد راهنما اصرار دارد که امنیت این منطقه را تضمین نمی کند؛ اما من به خوبی می دانم که تا وقتی برای مردم “تهدید” نباشی, مشکلی هم پیش نخواهد آمد؛ راهی شهرستان خاش می شویم؛ سرزمین زنان بلوچ سوزن دوز که من نامشان را رنگین کمان های ایستاده می گذارم.برای یک خبرنگار مهمتر از چیزی که می بیند و می شنود حافظه دوربین است؛ سندی قطعی برای اثبات آنچه که دیده است؛ شاید به همین خاطر است که در تمام مسیر دوربین را محکم در آغوش می فشارم ,من حتی به کوله پشتی  اطمینان ندارم؛ مسیر زاهدان تا خاش طولانی است؛ جاده ای پر پیچ و خم که از وسط کوه ها رد می شود.
اینجا واقعا کسی زندگی می کنه؟ ” روستاها ی زیادی با فاصله از هم در این منطقه هست که در اون آدم زندگی می کنه. “
آب و هوای خشک و گرم در سیستان و بلوچستان ظهرها فرصتی دارد برای جبران خنکی شب ها. گویی باید با تمام قدرت، گرما را در این سرزمین بگستراند؛ برای مردمی که به زبان بلوچی تکلم می کنند و لهجه خاشی اصیل دارند و حرفه اصلی آن ها در کنار اندک مجالی برای کشاورزی ؛ سوزن دوزی،  سکه دوزی،  آیینه دوزی گلیم بافی و  تولیدات حصیری می باشد.
مرد راهنما در تمام مسیر خاش تا ایرندگان به آینه بغل ماشین زل زده تا  به محض وقوع حادثه غافلگیر نشود. در این جاده روستاهایی به صورت پراکنده اما نزدیک به هم وجود دارد که در ابتدا تصور می کنید خالی از سکنه است؛ اما نزدیک که می شوید, می بینید در آنجا حیات وجود دارد؛ کودکان قد و نیم قد اغلب یا روی دیوارها راه می روند و یا در گوشه ای از دیوار خانه ها جایی با حداقل سایه برای در امان ماندن از تیزی نور آفتاب نشسته اند؛ این بازی کودکان است, صحنه ای که در تمام طول سفرم به سیستان و بلوچستان, بارها در روستاهای مختلف و حتی مرکز شهرها با آن مواجه شده ام.
پدرها و مادرها  اندکند و تعداد بچه ها زیاد.نمی دانم که چطور باید سر صحبت راباز کنم؛ کودکی چمباتمه زده در کنار یک کولر از نوع آبی که صدایی ندارد؛ گرمای حدود ۵۰ درجه و من عرقریزان نای حرف زدن هم ندارم ؛دقیقا کجای این روستا را باید در حافظه دوربین ثبت کنم؟ بی برقی و بی آبی و تشنگی مردم  را به سختی می توان به تصویر کشید.نیمی از اهالی آنجا نمی دانند که در پشت کوه ها هنوز هم آبادانی هست؛ سنت و رسوم به آنها حکم کرده که فرزند آوری کنید تا از تعدادتان کم نشود؛ شیعه و سنی هم ندارد مساله ای فراتر از مذهب شاید بتوان گفت افراط.

کلافه از گرماست، دکمه های یقه را باز کرده بلکه به کمک باد هایی که می وزد اندکی خنک شود. می پرسم:”مدرسه می رید؟” با لهجه بلوچی می گوید:”تا ششم دبستان فقط، برای بالاتر از این باید کلی راه بریم جاده ها هم ناامنه نریم بهتره،” بعد خیلی سریع به طرف بچه های کنار دیوار می دود؛ پچ پچ می کنند که چه پرسیدم و چه جوابی داده.در کنار خانه های گلی و آجری این روستا، چادرهایی نیز وجود دارد، عشایر نیستند؛ بلکه خانه ندارند، به همین خاطر به کپرنشینی روی آورده اند، کودکی ازیکی از چادرها بیرون می آید و به ما خیره می شود، بچه های دیگر نیز به راحتی با دوربین ارتباط برقرار کرده و ژست می گیرند؛ اما به راحتی با یک غریبه همکلام نمی شوند.از مرد راهنما می پرسم کارشان چیست؟ شانه بالا می اندازد؛ بیشتر نگران تامین امنیت من است و اصرار دارد که در روستاها توقف کوتاه تر شود تا مشکلی پیش نیاید.علاوه بر یک دبستان که گویی به تازگی ساخته شده؛ اثری از امکانات برای سلامت زنان و کودکان نیست دریغ از یک مرکز بهداشت به خصوص در جایی که زاد و ولد در آن به نسبت به دیگر استان های کشور، بالا است.
*******
#ايران#سیستان  # بلوچستان

No comments:

Post a Comment