روحانی روز
5اردیبهشت94 در سخنرانی برای سرکردههای سرکوبگر انتظامی بهویژه در مورد نحوه
برخورد با زنان و جوانان هشدار داد و اعلام خطر کرد، البته با این تلاش که نگرانی
از این قشرهای معترض و شورشی جامعه را در زیر ادعای دلسوزی برای جوانان بپوشاند.
او با انواع و اقسام کدهایی مثل اینکه «نسل جوان ما در یک شرایط ویژه قرار گرفته» و «اینها با
آدم 45ساله، 50ساله فرق میکنند» سعی کرد به مزدوران نظام حالی کند که مواظب باشند
مبادا با ندانمکاریهای خود بنزین روی آتش جامعه که در نقطه خطرناکی است بریزند. روحانی گفت:
«معیار شما قانون است، قانون را کسی بشکند شما میروید متعرض میشوید. استدلال شما
هم این است که چرا قانون شکسته شد، اما در برخورد با مردم... مخصوصاً نسبت به
جوانان و زنان این دو طبقه، خیلی باید حواسمان جمع باشد حساس هستند هر دو».آخوند روحانی
که معلوم بود از گوشمالی داده شدن روزانه مزدوران انتظامی و بسیج به دست جوانان و
استفاده آنها از هر فرصت و بهانهیی برای اعتراض و خیزش، بهجد نگران است، ضمن
هشدار به باند رقیب، خطاب به سرکردگان انتظامی افزود: «حواستان باشد، شما یک جایی
که تهدید فرضی و خیالی است، وقتی وارد میشوید آن را وادار میکنید به مقابله
آنوقت میشود تهدید واقعی».ملاحظه میکنید چگونه رئیسجمهور نظام ولایت از یک طرف
بهتهدید بزرگ نظام، یعنی لشکر جوانان بیکار و خشمگین اشاره میکند و از طرف دیگر
مرتب هشدار میدهد که در برخورد و سرکوب اگر حواستان جمع نباشد، مثل بنزین روی آتش
میشود و «تهدید فرضی» یعنی بالقوه، تبدیل به «تهدید واقعی» یعنی بالفعل میشود.
به این وضعیت میگویند بنبست! یعنی اذعان صریح به افتادن نظام در باتلاقی که هر
چه دست و پا میزند، بیشتر فرو میرود. برای همین، در پوشش توجه به جوانان و زنان
و در پیش گرفتن سرکوب حساب شده، سعی در مهار کردن آتشی میکند که میداند اگه شعله
بکشد، تا سوزاندن ریشههای حاکمیت فاسد و پر جنایت پیش خواهد رفت.جالب این جاست
که خامنهای نیز در روز 6اردیبهشت وقتی در برابر همین سرکردگان انتظامی ظاهر میشود،
روی همین خطر امنیت نظام انگشت میگذارد، منتها برعکس روحانی هر گونه شکافی در امر
سرکوب را خطرناک میداند و میگوید: «ایجاد امنیت مقولهای تبلیغاتی و لسانی نیست
بلکه وجود امنیت را باید مردم احساس کنند». یعنی از باتون و گاز اشکآور تا زندان
و شکنجه و اعدام، باید مردم «امنیت نظام» را حس و لمس کنند. اما جالب این جاست که بلافاصله
یاد ظرفیت مگاتنی انفجاری جامعه میافتد و میگوید: «لازمه برقراری امنیت، “اقتدار
پلیس“ است اما این اقتدار باید همراه با عدالت، مروت و ترحم باشد». بگذریم که منظورش
از عدالت و ترحم در فرهنگ آخوندی، چیزی جز قساوت هرچه بیشتر نیست، اما نفس به زبان
آوردن این کلمات، همین بنبست را در حرفهای خامنهای هم نشان میدهد.نتیجه اینکه
چه خامنهای و باندش و چه رفسنجانی و دار و دستهاش در عین اینکه در تمامی زمینهها
رو در روی هم قرار دارند، اما هر دو از یک خطر در هراسند و آن را مرتباً بهزبان
میآورند و نسبت به آن هشدار میدهند و هر دو در دور کردن آن خطر از نظام در بنبست
قراردارند. خطر خشم انفجاری جامعهاست و بنبست، بنبست سرکوب.
No comments:
Post a Comment